قوله تعالى: «و الذین هاجروا فی الله» الآیة... من هجر اوطان الغفلة مکنه الله تعالى من مشاهد الوصلة هر که از اوطان غفلت هجرت کند جلال احدیت او را بمشاهد وصلت رساند، هر که از صحبت مخلوق هجرت کند الطاف کرم او را بصحبت خود راه دهد، هر که از خود هجرت کند و مساکنت با خود نپسندد دل وى محط رحل عشق حقیقت گردد، امروز در خلوت سلوت: انا جلیس من ذکرنى بنازد و فردا بر بساط انبساط: فالفقراء الصبر هم جلساء الله عز و جل یوم القیامة آرام گیرد، و این هجرت را بدایتى و نهایتى است: بدایت آنست که نهاد وى همه عین فرمان بردارى گردد نه بر عادت و نه بر طمع مثوبت بلکه مستغرق در عین مشاهدت.


چنانک حکایت کنند از سلطان عارف محمود که در مجلس انس جز با ایاز ننشستى، ندما و خواص دردندنه آمدند، سلطان از آن غیرت با خبر بود فرمود تا همه ندیمان و خواص را در یک مجلس حاضر کردند، پس قدحى از یاقوت سرخ که قیمت آن خراج یک ولایت محمود بود با سندانى از آهن پیش محمود آوردند، وزیر را بفرمود که این قدح یاقوت برین سندان زن تا پاره گردد، وزیر گفت زینهار اى سلطان هر چند که فرمان سلطان بالاتر بود اما زهره ندارم این دلیرى کردن، همچنین ندیمان و خاصان را فرمود همه کلاه از سر فرو نهادند و لرزه بر نهاد ایشان پدید آمد و زهره نداشتند که آن را بشکنند، پس به ایاز اشارت کرد گفت اى غلام اى قدح برین سندان زن تا پاره گردد، ایاز قدح بر سندان زد تا ریزه گشت، پس محمود گفت از متابعت فرمان سلطان تا خلوت چهار هزار منزلست کسى که هنوز از فرمان محمود چنین پرهیز کند او را چه زهره آن‏ باشد که حدیث خلوت کند و صحبت جوید.


اما نهایت هجرت سه چیزست: حرمت در خلوت، و خجل بودن از خدمت، و خود را در عین تقصیر دیدن با کثرت طاعت، قوله: «فسْئلوا أهْل الذکْر إنْ کنْتمْ لا تعْلمون» اشارتست که علم شریعت آموختنى است بى واسطه و استاد درست نیست هر که پندارد که در علم شریعت واسطه بکار نیست او را در دین بهره‏اى نیست و بر جمله بدانک علم سه قسم است: علم شریعت، علم طریقت، علم حقیقت.


شریعت آموختنى است، طریقت معاملتى است، حقیقت یافتنى است. علم شریعت را گفت: «فسْئلوا أهْل الذکْر» علم طریقت را گفت: «و ابْتغوا إلیْه الْوسیلة» علم حقیقت را گفت: «و علمْناه منْ لدنا علْما». حوالت شریعت باستاد کرد، حوالت پیر طریقت با پیر کرد، حوالت حقیقت با خود کرد. چون این سه علم حاصل شد نورى تا بد در دل که بآن نور ذات نبوت بشناسد، چون این شناخت بدادند او را از درگاه نبوت این تشریف و تخصیص یابد که: العلماء ورثة الانبیاء، «و أنْزلْنا إلیْک الذکْر لتبین للناس ما نزل إلیْهمْ» درین یک آیت هم کتابست و هم سنت، کتاب خداى تعالى و سنت مصطفى (ص) دو چیزست که دین را عمادست و اصل اعتقاد است، فر اهل سنت هر روز دانى چرا بیش است؟ که چراغ کتاب و سنت ایشان را در پیش است، آن کار که الله بدان راضى و بنده بدان پیروز، اتباع کتاب و سنت است. آن دین که جبرئیل بآن آمد و رسول (ص) بآن خواند و بهشت بآن یافتند و ناجیان بآن رستند کتاب و سنت است، اگر از کتاب و سنت بى نیاز بودى الله باعمال جاهلیت راضى بودى و اگر بى کتاب و سنت فرا راه دیدار بودى، پیش از کتاب و سنت کفار ابرار بودندى.


علیک بمنهاج اهل الحدیث


و ناهیک بالمصطفى من امام‏

دع الخبط فالدین دین العجوز


علیک بذاک و دین الغلام‏

رب العالمین اهل سنت را بکتاب منزل و سنت مسند از اقتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان آزاد کرد و روى دل ایشان بعنایت و معاونت خویش با منهاج صواب کرد و جاده سنت ایشان را در پیش نهاد و بچراغ معرفت راه حقیقت بر ایشان پیدا کرد وانگه از برکات کتاب و سنت ایشان را بجمع همت و حسن سیرت برخوردار کرد تا قدم ایشان در صراط مستقیم روان گشت.


پیر طریقت گفت: کار نه کرد بنده دارد، کار خواست الله دارد، بنده بجهد خویش نجات خویش کى تواند.